شق القمر
( اِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ * وَ إِنْ يَرَوا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ).( [7])
«رستاخيز نزديك شد وماه شكافت اگر معجزه اى ببينند از آن روى برمى گردانند ومى گويند همان سحر وجادوى مستمر است».
مفسّران اسلامى مانند:زمخشرى در كشاف، طبرسى در مجمع البيان وفخر رازى در مفاتيح الغيب وابن مسعود در تفسير خود و ... مى نويسند:
مشركان قريش خدمت پيامبر رسيدند و از او درخواست كردند كه براى اثبات نبوت ورسالت خود ماه را دو نيم كند، حضرتش فرمود:اگرچنين كنم ايمان مى آوريد؟ همگى گفتند: آرى! پيامبر از خدا درخواست كرد كه مورد درخواست آنان را اعطا كند، آنگاه با انگشت خود اشاره كرد وماه دو نيم شد وفرمود: شاهد باشيد.
ما فعلاً كار با خصوصيات اين معجزه نداريم واشكالات كودكانه اى كه درباره ى آن وجود دارد مورد بحث ما نيست چيزى كه براى ما مهم است مسأله ى دلالت آيه بر وقوع اين معجزه است اينك به تفسير آيه مى پردازيم:
1. ( إِقْتَرَبَتِ السّاعَةُ ) .
«رستاخيز نزديك شده است».
روز رستاخيز از نظر قرآن نزديك است هرچند از نظر كافران دور به نظر مى رسد قرآن اين حقيقت را در آيه ى ديگر يادآور شده است آنجا كه مى فرمايد:
( إِنَّهُمْ يَرَوْنَهُ بَعِيداً * وَ نَريهُ قَرِيباً ).( [8])
«آنان رستاخيز را دور، وما آن را نزديك مشاهده ميكنيم».
( وَانْشَقَّ الْقَمَرُ ) .
«ماه دو نيم شد».
ناگفته پيدا است لفظ «اِنْشَقَّ» ماضى است وبى جهت نمى توان آن را به مستقبل حمل نمود وگفت مقصود اين است كه در آينده دو نيم مى شود وبه اصطلاح نمى توان گفت به معنى (يَنْشَقُّ) است.
گذشته بر اين جمله ى پيشين (اِقْتَرَبَتْ) صيغه ى ماضى است وبه معنى «نزديك شد» مى باشد، طبعاً جمله معطوف بر آن نيز ماضى خواهد بود، در نتيجه ما نمى توانيم بدون دليل، لفظ «اِنْشَقَّ» را به معنى مضارع بگيريم يعنى در آينده كه قيامت باشد، ماه خواهد شكافت.
ممكن است سؤال شود كه: نزديكى قيامت با دو نيم شدن ماه به دست پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) چه تناسبى دارد كه كنار هم آمده اند.
پاسخ آن روشن است زيرا انشقاق قمر، وظهور پيامبر خاتم، از شرايط وعلايم قيامت است از اين جهت اين جمله به هم عطف شده اند و از نظر قرآن، علايم قيامت محقق گرديده است چنانكه مى فرمايد:
1. ( هَلْ يَنْظُرُونَ إِلاّ السّاعَةَ أَنْ تَأْتِيَهُمْ بَغْتَةً وَ هُمْ لا يَشْعُرُونَ ).( [9])
«آنان انتظار مى كشند كه رستاخيز به طور ناگهانى فرا رسد ولى (بدانيد) كه علايم آن محقّق شده است».
2. ( وَ إِنْ يَرَوا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ ) .
«اگر معجزه اى ببينند از آن اعراض مى كنند و مى گويند اين سحر وجادوى مستمر است».
مقصود از «آيه» كه به معنى نشانه است غير قرآن است به دليل اين كه مى گويد:«يَرَوا » (ببينند) واگر مقصود، قرآن بود مناسب بود كه به جاى ديدن لفظ «نزول» ومانند آنرا به كار ببرد.
اين «معجزه ى ديده شده» ، همان «شق قمر» است كه در آيه ى پيش وارد شده است.
با دقّت در اين فراز، روشن مى گردد كه ظرف وزمان دو نيم شدن ماه، در اين جهان است نه در آستانه ى آخرت، زيرا در آن زمان كسى نمى تواند بگويد اين همان سحر مستمرى است كه نياكان ما نيز با آن روبرو بودند!
خلاصه :
اينكه مى گويند اين همان سحر مستمر است بايد گفت مقصود«شق قمر» به وسيله پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه آنان آن را سحر مى خوانند.
مفسّران نقل مى كنند كه ابوجهل پس از ديدن اين معجزه ى بزرگ گفت:
«سَحَّرَكُمْ ابْنُ أَبي كَبشَةَ:فرزند «ابى كبشه» شما را جادو كرده» وابى كبشه از اجداد مادرى حضرت رسول بود ومشركان پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) را ابن ابى كبشه مى گفتند.
معراج پيامبر
معراج پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم)در دل شب از مسجد الحرام تا مسجد اقصى يكى از معجزات پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم)است كه هم پيامبر مدعى آن بود وهم قرآن به صراحت كامل از آن خبر مى دهد ومى گويد:
( سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ ).( [10])
«منزه وپيراسته است خدايى كه پيامبر خود را شب هنگام از مسجد الحرام تا مسجد اقصى برد تا برخى از آيات ونشانه هاى قدرت خود را نشان او بدهد، او است شنوا وبينا».
سير پيامبر گرامى(صلى الله عليه وآله وسلم)در نيمه ى شب از مسجدالحرام تا مسجدالأقصى بدون وسايل امروزى سير اعجازى بود و از توانايى بشر بيرون بود. خود قرآن اين اعجاز را براى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ثابت مى نمايد و از آن در سوره ى ديگر (سوره ى نجم)سرسختانه دفاع مى كند، حتى مى رساند كه مسجدالأقصى آخرين نقطه سير او نبوده، بلكه از آنجا به سوى جهان بالا نيز عروج نمود.( [11])
ما فعلاً درباره ى معراج پيامبر بحث وگفتگو نمى كنيم تا در مبدأ ومنتهاى معراج جسمانى او سخن بگوييم واز اشكال كودكانه اى كه احياناً در اين جا مطرح مى گردد، دفاع نماييم.
بلكه ما يك سخن بيش نداريم وآن اين كه قرآن اين معجزه را براى پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)ثابت مى كند، ودر دو سوره ى(اسراء والنجم) در باره ى آن بحث كرده و از آن دفاع مى نمايد با وجود اين چگونه مسيحيان ومقلّدان آنان مى نويسند «مسلمانان از پيامبر معجزاتى نقل مى كنند، امّا انسان از مرور در قرآن به شگفت مى افتد كه از معجزه در آن خبرى نيست».
آنان، اين آيات را چگونه تفسير مى كنند؟
روايات واحاديث اسلامى درباره ى معراج آن قدر فراوان است كه هرگز نمى توان گفت اين احاديث واخبار همگى مجعول وموضوع مى باشد.
شگفتى از كسى است كه در باره ى حالات پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) به خبر واحدى كه طبرى نقل كرده است استناد مى جويد و افسانه ى«غرانيق» را گواه بر روح سازش پيامبر مى گيرد ويا گفتگوى پيامبر وخديجه را با «ورقه» نشانه ى عدم يقين او مى داند امّا اين احاديث را كه همان طبرى وغيره به صورت متواتر نقل كرده اند ، ناديده مى گيرد وبه عقيده ى خويش بر همه قلم سرخ مى كشد.
اين نوع نويسندگان پيشداوران متعصبى هستند كه قبلاً مدعا را ساخته سپس به دنبال دليل آن مى روند ولذا در موردى كه با عقيده ى آنان سازگار است به يك خبر نيز اكتفا مى كنند ولى در موضوع ديگر كه خلاف آن را انديشيده اند براى صدها خبر وحديث ارزشى قائل نمى شوند.
موضوع مباهله ى پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با مسيحيان نجران مطلبى است كه قرآن در سوره ى آل عمران آيه ى شصت ويك متذكر آن مى گردد ومى رساند كه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله وسلم) حاضر شد كه براى حقانيت آيين خود با سران «نجران» به مباهله برخيزد ووعده قطعى داد كه اگر براى مباهله حاضر شوند عذاب الهى دروغگويان (نصاراى نجران) را فرا خواهد گرفت.
پيامبر نه تنها آماده ى مباهله با مسيحيان نجران بود، بلكه نداى او در اين قسمت وسيع وگسترده بود وخدا به او امر كرد كه بگويد:
( فَمَنْ حاجَّكَ فِيهِ مِنْ بَعْدِ ما جاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعالَواْ نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَكُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَكُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللّهِ عَلَى الْكاذِبينَ ).( [12])
«پس از علم ويقين ، هرگاه كسى با تو، به محاجّه برخيزد بگو بياييد فرزندان وزنان وجان خود را دعوت كنيم وبه مباهله برخيزيم ولعنت خدا را بر گروه دروغگو قرار دهيم».
نصاراى نجران آماده ى مباهله شدند ولى وضع پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) ونحوه ى حضور او در ميدان مباهله، آنان را از ورود به مباهله منصرف ساخت وفهميدند كه در اين مباهله عذاب قطعى خدا، آنان را خواهد گرفت.
نه تنها آنان حاضر نشدند، بلكه با وجود چنين نداى وسيع، تا پيامبر زنده بود كسى حاضر به مباهله نشد، درست است كه اعجاز پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم) به خاطر انصراف مسيحيان نجران، جامه ى عمل نپوشيد امّا از اين كه پيامبر آماده ى چنين اعجازى گرديد پاسخ دندان شكنى است براى كسانى كه مى گويند پيامبر هيچ گاه مدعى اعجاز نبود وهر موقع معجزه مى طلبيدند،از آوردن آن سر باز مى زد، ومى گفت كه من تنها منذر ومبشرم.
آيه ى زير حاكى است پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) داراى بيّنات بود ومقصود از آن معجزات است اينك آيه:
( كَيْفَ يَهْدِي اللّهُ قَوْماً كَفَرُوا بَعْدَ إِيمانِهِمْ وَ شَهِدُوا أَنَّ الرَّسُولَ حَقٌّ وَ جاءَهُمُ الْبَيِّناتُ... ).( [13])
«چگونه خداوند هدايت مى كند گروهى را كه پس از ايمان كفر ورزيدند وگواهى دادند كه پيامبر حق است ودلايل حقانيت او بر آنان رسيد؟!»
مورد دقت جمله ى ( وَجاءَهُمُ الْبَيِّناتُ ) است «بيّنات» جمع «بيّنه» به معناى دليل وشاهد است كه مبيّن وروشنگر حقيقت مى باشد.
در بدو نظر ممكن است تصوّر شود كه مقصود از «بيّنات» همان قرآن ويا بشارات نبوت پيامبر در كتابهاى آسمانى است ولى با ملاحظه آيات ديگر كه در آنها اين لفظ در معجزات وامور خارق العاده به كار رفته است مى توان گفت كه مقصود از آن در اين آيه، يا خصوص معجزات وخارق العاده ها است ويا معنايى وسيع است كه شامل معجزات نيز مى شود وجهتى ندارد كه مفاد آيه را در قرآن ويا بشارات نبوت آن حضرت در عهدين منحصر بدانيم.
اينك آيات:
1. ( ...وَ آتَيْنا عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ الْبَيِّناتِ... ) .( [14])
«به عيسى بن مريم معجزات داديم».
2. ( ...ثُمَّ اتَّخَذُوا العِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ... ).( [15])
«پس از معجزاتى كه آنان (بنى اسراييل) ديدند، گوساله را معبود خود اتّخاذ كردند».
3.( ...إِذْ جِئْتَهُمْ بِالْبَيِّناتِ... ) .( [16])
«با معجزات به سوى آنان آمدى».
4. ( ...وَلَقَدْ جاءَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيِّناتِ... ).( [17])
«رسولان آنان به سوى آنها با معجزات آمدند».( [18])
او بسان مسيح از غيب خبر مى داد
قرآن مجيد يكى از معجزه هاى حضرت مسيح را اين مى داند كه وى از غيب خبر مى داد ومى گفت:
( ...وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ... ).( [19])
«از آنچه كه مى خوريد ودر خانه هاى خويش ذخيره مى كنيد خبر مى دهم».
اين جمله در كنار ساير معجزات حضرت مسيح وارد شده است، پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم)به وسيله ى وحى الهى از يك عده حوادث غيبى خبر داد، تعداد خبرهاى غيبى قرآن، بيش از آن است كه در اين صفحات گرد آيد( [20]) از باب نمونه:
پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) به وسيله ى وحى الهى از پيروزى روميان پس از شكست([21]) و از مرگ ابولهب وهمسر او ام جميل ، بر حالت كفر( [22])
وهمچنين از مرگ وليد بن مغيره بر حالت كفر وشرك( [23]) و از شكست قريش در جنگ بدر([24])... خبر داده است آيا اين خبرهاى غيبى گواه بر آن نيست كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) علاوه بر قرآن معجزه ى ديگرى نيز داشته است؟
احاديث اسلامى حاكى است كه پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله وسلم) علاوه بر قـرآن، داراى معجزاتى بوده است ودانشمندان اسلام با اختلافاتى كه در خصـوص اين معجـزه ها دارند كتابهاى زيادى را درباره معجـزات آن حضرت نوشتـه اند كسانى كـه علاقمندند در ايـن باره اطلاعات بيشتـرى به دست آورنـد، بـه آنها مراجعـه فرمايند.
روايات اسلامى در باره ى معجزات پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) بر روايات يهوديان ومسحيان در زمينه ى معجزه هاى پيامبران خود از دو نظر امتياز دارد:
يكى كوتاهى زمان وكمى فاصله ، زيرا ما هرچه به حوادث جهان نزديك باشيم زودتر وآسانتر مى توانيم به آنها اطمينان پيدا كنيم.
ديگرى فزونى راويان، كسانى كه معجزه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) را از نزديك مشاهده نموده ونقل كرده اند به مراتب از بنى اسراييل وشاگردان حضرت مسيح كه معجزات پيامبران خود را نقل نموده اند، فزونتر وبيشترند، افرادى كه در عصر مسيح(عليه السلام) به او ايمان آورده بودند افراد بس معدودى بودند وتمام روايات مربوط به اعجاز عيسى (عليه السلام) به اين چند نفر منتهى مى شود.
اگر ادعاى «تواتر» يهود ونصارى در باره ى معجزه هاى پيامبران خود صحيح باشد، يك چنين ادعايى در باره ى معجزه هاى پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله وسلم) به طريق اولى صحيح خواهد بود، در صورتى كه معجزه هاى پيامبران گذشته از طريق تواتر به ما نرسيده وادعاى تواتر در اين باره بى اساس است
[1] . اينس الاعلام، ج5، ص 349.
[2] . همان، ص 351.
[3] . رعد/38.
[4] . اسراء/101.
[5] . نمل/12.
[6] . آل عمران/49.
[7] . قمر/1 و2.
[8] . معارج/ 6 ـ 7.
[9] . زخرف/66.
[10] . اسراء/1.
[11] . نجم/ 13 ـ 18.
[12] . آل عمران/61.
[13] . آل عمران/86.
[14] . بقره/87.
[15] . نساء/153.
[16] . مائده/110.
[17] . اعراف/101.
[18] . آيات ديگرى كه مقصود از بيّنات در آنها همان معجزات وخارق العادات است، شما مى توانيد به سوره ى يونس آيه هاى 13 و74، سوره ى نحل آيه 44 ، سوره ى طه آيه 72، سوره ى مؤمن آيه 28، سوره ى حديد آيه 25، وسوره ى تغابن آيه 16 و... مراجعه بفرماييد.
درست است كه معناى لغوى « بيّنات» ، معجزات وامور خارق العاده نيست بلكه يك معناى وسيعى دارد كه يكى از مصاديق آن همان معجزه است و« بيّنه» يعنى چيزى كه حقيقت را بيان وروشن مى سازد واگر به معجزه « بينه» مى گويند از اين جهت است كه معجزه روشنگر ارتباط پيامبر (صلى الله عليه وآله وسلم) با خدا و صدق رسالت او است، ولى از آنجا كه از اين لفظ در آيات زيادى خصوص معجزه اراده شده است، از اين جهت بايد لفظ بيّنات را در آيه مورد بحث طورى تفسير كرد كه شامل معجزه وخارق العاده نيز بشود.
[19] . آل عمران/49.
[20] . در كتاب مفاهيم القرآن درباره ى خبرهاى غيبى قرآن به گونه اى مشروح بحث شده است به جلد سوم، صفحات 503 تا 508 از آن كتاب مراجعه بفرماييد.
[21] . ( غُلِبَتِ الرُّومُ ... ) روم/ 2.
[22] . ( تَبَّتْ يَدا أَبي لَهَب... ) سوره مسد تا آخر.
[23] . ( سَأُصْليهِ سَقَرَ * وَ ما أَدْريكَ ما سَقَرَ ) مدثر/26ـ 27.
[24] . ( سَيُهْزَمُ الْجَمْعُ وَيُوَلُّونَ الدُّبُر ) قمر/ 45.
[25] . منشور جاويد، ج7، ص209ـ 223 .
نظرات شما عزیزان: